ارتباط بینفردی در زمره اساسیترین نیازهای بشر به شمار میآید، اما شواهد حاکی از آن است که انسانها در برقراری ارتباط خوب و مؤثر چندان موفق نبودهاند. یکی از جنبههای طنزآمیز تمدن نوین آن است که با وجود توسعه خارج از تصور ابزارهای ارتباطی، اغلب مردم در برقراری ارتباط بینفردی و صمیمی با مشکل مواجه هستند. یکی از سازههای پیچیده روانشناختی که از زمان فلاسفه مورد بحث بوده است، احساس تنهایی است. احساس تنهایی یک مفهوم مثبت به معنای کنارهگیری داوطلبانه فرد از درگیریهای روزمره زندگی برای رسیدن به هدفهای بالاتر مانند تعمق، مراقبه و ارتباط با خداوند تلقی میشد. اما امروزه در متون روانشناختی به احساس تنهایی مثبت پرداخته نمیشود بلکه حالتی را در نظر میگیرند که در آن فرد فقدان روابط با دیگران را ادراک یا تجربه میکند و شامل عناصر اصلی و مهمی مانند احساس نامطلوب فقدان یا از دست دادن همدم، جنبههای ناخوشایند و منفی روابط از دست رفته و از دست دادن سطح کیفی روابط با دیگری است. مرور پیشیینه پژوهشی احساس تنهایی نشان میدهد در تعریف و مفهومسازی احساس تنهایی تفاوتهای نسبتاً چشمگیری میان صاحبنظران وجود دارد. برای نمونه برخی از پژوهشگران احساس تنهایی را یک حالت روانشناختی ناشی از روابط کمی و کیفی در روابط اجتماعی میدانند. این احساس در موقعیتهایی که روابط هیجانانگیز کمتر از میزان دلخواه فرد است یا صمیمیت مورد نیاز او تحقق نمییابد، بروز میکند و ممکن است در هر سنی رخ دهد و تجربه شود. بر اساس نظریههای دیگری احساس تنهایی یک تجربه منفی شدید است که فرد از یادآوری آن فعالانه اجتناب میکند. اگر هم مجبور به یادآوری شود، با نارضایتی زیادی این عمل را انجام میدهد و درماندگی ناشی از تنهایی را کماهمیت جلوه میدهد. برخی از پژوهشگران اینطور استدلال میکنند که احساس تنهایی یک هیجان بنیادی و یکی از قویترین تجربههای انسانی است. آنها بر این باورند که احساسهای تداعی شده با احساس تنهایی، نبود ارتباط اجتماعی مناسب را به فرد گوشزد میکند.
احساس تنهایی برداشت ذهنی فرد از کمبود یا فقدان روابط رضایتبخش اجتماعی است. احساس تنهایی حاصل محروم ماندن از نیاز اساسی بشر به صمیمیت و احساس فرد از نبود صمیمیت بینفردی است. این احساس تجربهای ناخوشایند است که در پاسخ به نارساییهای کمی یا کیفی در روابط اجتماعی ظاهر میشود.
مؤلفههایی در این تعاریف قابل بازشناسی هستند: نخست مؤلفه اجتماعی احساس تنهایی که احتمالاً بارزترین و مهمترین بعد احساس تنهایی است، چرا که این احساس به روشنی منعکسکننده نارسایی روابط اجتماعی ارضاکننده است. تلاش برای تفکیک احساس تنهایی و انزواطلبی به دومین مؤلفه احساس تنهایی منتهی میشود. احساس تنهایی احساسی فاعلی است که لزوماً با واقعیت بیرونی همسان نیست. به بیان دیگر درحالیکه برخی افراد روابط اجتماعی محدودی دارند، احساس تنهایی را تجربه نمیکنند. بنابراین احساس تنهایی مستلزم ادراک یا ارزیابی فرد از روابط اجتماعی خویشتن و مقایسه وضعیت کنونی با وضعیت مطلوب و آرمانی مورد نظر اوست. بااینحال برخی از پژوهشگران به جای آنکه احساس تنهایی را صرفاً یک هیجان منفی تلقی کنند، آن را تداعیکننده پارهای از هیجانهای منفی مانند اضطراب، افسردگی، دوستداشتنی نبودن و… میدانند. بر اساس آنچه گفته شد، احساس تنهایی با بسیاری از متغیرهای شناختی، عاطفی، هیجانی و اجتماعی در ارتباط قرار میگیرد.
پیشینه پژوهشی احساس تنهایی بیانگر آن است که این سازه در گذشته با مشکلات دیگری مانند افسردگی، کمرویی، خشم، رفتار خودانزواطلبانه و مانند اینها مفهومسازی شده بود. اما در تعاریف و مفهومسازیهایی که بهتازگی انجام شدهاند احساس تنهایی یک سازه روانشناختی مستقل از دیگر مشکلات در نظر گرفته میشود که خطرات منحصر به فرد خود را دارد.
احساس تنهایی میتواند به بیماری و بیماری به احساس تنهایی منجر شود. براساس یافتههای پژوهشی افراد تنها، سازگاری و پیشرفت کمتری از خود نشان میدهند، از کفایت اجتماعی و عقلانی کمتری برخوردارند، کمتر به عنوان یک دوست از جانب دیگران برگزیده میشوند، رفتارهای صادقانه کمتری داشته و منفعل عمل میکنند. میان احساس تنهایی و مشکلات روانی و اجتماعی مانند الکلیسم، خودکشی افسردگی، اضطراب، اعتیاد، کمبود حرمتخود، استنادهای منفی، بزهکاری، افت و شکست تحصیلی رابطه وجود دارد.
افرادی که احساس تنهایی میکنند حرمتخود پایینتری دارند. این افراد نسبت به حالتهای عاطفی و هیجانی مثل افسردگی اضطراب و خشم آسیبپذیر و حساساند. حتی در محیطهای آزمایشی هم رفتارهای بینفردی ناموثری دارند.
گستردگی ماهیت احساس تنهایی، بسیاری از پژوهشگران را بر آن داشته است تا افزون بر تعریف و مفهومسازی و ارتباط آن با سایر متغیرها و مشکلات، به مطالعه ساختار عاملی و شناسایی عوامل تشکیلدهنده آن بپردازند. تلاشهایی که بهمنظور اندازهگیری احساس تنهایی انجام شده است، بیانگر تنوع و اختلافنظر پژوهشگران در این زمینه است که به دو رویآورد متفاوت منتهی شده است. در یک رویآورد، مقیاسهای کلی و تکبعدی، احساس تنهایی را بهمنزله یک پدیده واحد در نظر میگیرند، بدون توجه به آنچه موجب احساس تنهایی در افراد میشود و بر اشتراکهایی تمرکز دارند که علت اصلی تجربه احساس تنهایی در افراد است. در رویآورد دیگر، اندازههای چندبعدی سعی دارند میان تظاهرات مفروض احساس تنهایی تمایز ایجاد کنند. برای مثال، ویس نخستینبار احساس تنهایی را با دو ویژگی انزوای هیجانی و انزوای اجتماعی تعریف کرد. برخی دیگر از مؤلفان بر دو بعد هیجانی و اجتماعی احساس تنهایی تأکید دارند. برخی دیگر نیز بعد هیجانی احساس تنهایی را به سه بعد خانوادگی، احساساتی و اجتماعی تفکیک کردند. برخی از پژوهشگران نیز احساس تنهایی را با بیش از دو بعد در نظر میگیرند.
بدون تردید ناهماهنگی و اختلافنظر در تعیین مؤلفهها و ابعاد احساس تنهایی، علاوهبر اینکه متأثر از مبانی نظری و زیربنایی متفاوت این سازه است، تحتتأثیر ساختارهای فرهنگی و اجتماعی هم قرار دارد. مثلاً در فرهنگهای فردگرا مانند امریکا، آمادگیهای ارتباط افراد برای برقراری دوستیها، نقش کلیدی دارند، درحالیکه در فرهنگهای جمعی روابط خانوادگی نقش پررنگتری را بر عهده دارند.
برگرفته از:
رحیم زاده، س.، پوراعتماد، ح. ر.، عسگری، ع.، و حجت، م. ر. (1390). مبانی مفهومی احساس تنهایی: یک مطالعه کیفی. فصلنامه روانشناسی تحولی: روانشناسان ایرانی، 30(8)، 1141-123.
Wawrzyniak, A. J., & PollardWhiteman, M. C. (2011). Perceived stress, loneliness, and interaction with fellow students does not affect innate mucosal immunity in first year university students. Japanese Psychological Research, 53(2), 121–132.