تعریف شخصیت
هر انسانی در نوع خود منحصربهفرد است. با وجود این، میان بسیاری از انسانها آنقدر شباهت وجود داردکه بتوان نکات مشترکی را در نظر گرفت. اگرچه روانشناسان وجود شباهتهایی میان افراد را قبول دارند، ولی توجه آنها بیشتر معطوف به تفاوتهای فردی بوده است. چرا عدهای موفق و بعضی ناموفقاند؟ چرا برداشتهای انسانها از امور یکسان متفاوت است؟ تنوع استعدادها از کجا ناشی میشود؟ چرا عدهای به بیماریهای روانی مبتلا میشوند، در حالی که دیگران در همان شرایط سالم میمانند؟ و…
روانشناسان به روابط پیچیده میان جنبههای مختلف کنش انسان، ازجمله یادگیری، ادراک، انگیزش، تفکر، عواطف، احساسات، هوش و… میپردازند. درک نحوه عمل این فرایندها با همدیگر و تشکیل یک کل یکپارچه، اغلب فراتر از شناخت هر یک از آنها به طور جداگانه است. انسان به صورت یک کل سازمانیافته عمل میکند و در پرتو چنین کلیت و سازمانی است که باید شناخته شود. کمتر جنبهای از کنش انسان را میتوان تصور کرد که شخصیت وی را منعکس و بیان نکند.
دامنه تعاریف موجود، از فرایندهای درونی ارگانیسم تا رفتارهای مشهود ناشی از تعامل افراد در نوسان است. نظری اجمالی به تعاریف شخصیت نشان میدهد که تمام معانی شخصیت را نمیتوان در یک نظریه خاص یافت، در حقیقت، تعریف شخصیت بستگی به نوع نظریه هر دانشمند دارد. برای مثال وارن شخصیت را مجموعه خصوصیات شناختی، عاطفی، ارادی، فیزیولوژیک و مورفولوژیک می میداند. آلپورت شخصیت را سازمان پویای جنبه جنبههای روانی-جسمانی می داند که تعیین کننده فکر و رفتار هستند. شلدون از شخصیت به عنوان سازمان پویای جنبه جنبههای شناختی، عاطفی، ارادی، فیزیولوژیک و مورفولوژیک یادذ می میکند. پیه رون شخصیت رات به منزله حالت توحیدیافتگی فرد همراه با همه خصوصیات افتراقی و روش روشهای رفتاری وی می میداند. فروید، سردمدار روان روانتحلیلگری، شخصیت را توحیدیافتگی بن، من و فرامن می میداند. از نظر یونگ شخصیت توحید یافتگی جنبههای مختلف ناهشیاری شخصی و گروهی، عقدهها، ارکی تایپها، آنیما و آنیموس است. آدلر عقیده دارد شخصیت همان سبک زندگی است. سبک خاصی که هر کس برای کنار آمدن با محیط به کار میبندد. کتل شخصیت را عبارت از سازمانی میداند که ما را در پیشبینی رفتار فرد در موقعیتهای گوناگون یاری میدهد. شخصیت از نظر هیلگارد ویژگیهایی است که فرد را قادر به ایجاد ارتباط با دیگران میسازد و تحقق احترام به خود را تسهیل میکند. از نظر کرچ و کراچفیلد شخصیت عبارت است از الگوهای رفتار و روشهای کاملاً مشخصی که آدمیان در مقابله با کنشها و مواجهه با امور روزمره زندگی به کار میبرند. واتسون، سردمدار رفتارینگری، شخصیت را مجموعه سازمانیافتهای از عادات میداند که به طور ثابت و تغییرناپذیر قابل مشاهده باشند. گاتری شخصیت را آن دسته از عادات میداند که از لحاظ اجتماعی واجد اهمیت هستند و کمتر دستخوش تغییر میشوند. راجرز شخصیت را یک «خود» سازمانیافته دائمی میداند که محور تمام تجربههای وجودی است. جرج کلی، شخصیت را روش خاص هر فرد در جستوجو برای یافتن و تفسیر معنای زندگی می داند. از نظر مایلی شخصیت یک کلیت روانشناختی است که فرد معینی را مشخص میکند. از نظر پیاژه شخصیت عبارت است از تعادلهای پیدرپی یک فرایند سازشی از نوع زیستشناختی. والن شخصیت را براساس پویایی بحرانها و گشایشها در نظر میگیرد. گزل با طرح نیمرخهای رفتار، شخصیت را به عنوان ساخت جامع سازمان روانی فرد، در سطوح مختلف تحول میداند.
کاربردهای گوناگون شخصیت
از واژه شخصیت در موارد گوناگون استفاده شده است. یکی از موارد کاربرد آن هنگامی است که موضوع مهارتها و کاراییهایی اجتماعی مطرح باشد. در این صورت شخصیت یک فرد براساس کارایی و کفایت وی ارزیابی میشود، نوعی کارایی که به ایجاد کنشهای مثبت در افراد مختلف و در اوضاع و احوال گوناگون منجر شود.
کاربرد دیگر هنگامی است که از تواناییهای فرد برای تحتتأثیر قرار دادن دیگران سخن به میان میآید. وقتی از واژههایی چون شخصیت پرخاشگر یا شخصیت منفعل، مطیع و فرمانبردار سخن میگوییم، بیشتر به ویژگیهایی اشاره میکنیم ک در ایجاد واکنش در دیگران نقش دارند.
در برخی از تعاریف شخصیت (مانند تعریف مایلی) به برشمردن آن دسته از خصوصیاتی که بتوانند فرد را از دیگران متمایز سازند اشاره شده است. در این تعاریف کنشهای متمایزی را به شخصیت نسبت میدهند. مفهوم سازگاری به وسیله عدهای دیگر به کار رفته است. این گروه شخصیت را سازمانی دانستهاند که سازگاریهای فرد را تسهیل کرده و کوشش های متنوع یا مشابه فرد را در این مورد شکل و جهت میبخشند. در این تعاریف علاوه بر ویژگیهایی مشابه، جنبههای کاملاً شخصی افراد مدنظر قرار میگیرد.
پیروان مکتب رفتارینگری، پاسخ های آموختهشده را در تعریف خود از شخصیت در نظر داشتهاند. در این تعاریف شخصیت به عنوان مجموعهای از ویژگیهایی که در تشکیل و تکوین رفتار افراد نقش فعالانه ای دارد، شناخته شده است. روانشناسان دیگر، فرایندهای شناختی و ادراکی را در تعریف شخصیت به کار بردهاند.
روشهای ارزیابی شخصیت
در ارزشیابی شخصیت، روش بررسی جامع، مشاهده مستقیم رفتار است، چه اعمال روزمرهاند که در موقعیتهای عملی، در خانواده، در محل کار، در روابط و مناسبات با اشخاص خودی یا بیگانه و دوستان، اعم از بیاعتنا یا متخاصم، تشکیلدهنده حالت یا طرز بیان خاص شخصیتاند. ولی به دلیل اینکه نمیتوان در عمل مجموعه رفتار یک شخص را مشاهده کرد، ناگزیریم روشهای مخصوص را به کار بندیم. این روشها شامل بررسی زندگینامه خودنوشته و دیگرنوشته، بررسی قیافه، خط و بیان، ارزیابی شخصیت در موقعیتهای تجربی (آزمایشی)، آزمونهای عینی (پرسشنامهها)، آزمونهای فرافکن و… است. با استفاده از این روشها روانشناسان به ارزیابی شخصیت مراجعان خود میپردازند.
کاربرد آزمونها در سنجش بالینی
آشنایی با آزمونهای روانشناختی برای متخصصان روانشناسی از اهمیت زیادی برخوردار است. تقریباً 91 درصد روانشناسان شاغل با آزمونهای روانشناختی سروکار دارند. در یک بررسی نشان داده شده است که در 64 درصد از آگهیهای استخدامی، سنجش به عنوان یکی از شرایط لازم مطرح شده است. همچنین آشنایی با مهارتهای سنجش، یکی از پیشنیازهای مهم برای دورههای کارآموزی تلقی میشود. روانشناسان شاغل حدود 10 تا 25 درصد از وقت خود را صرف اجرای آزمون های روانی میکنند.
امروزه روانشناسان به حوزههای تازهای که تا بیش از 1980 چندان مهم تلقی نمیشد مانند اختلالهای شخصیت، تنیدگی و روشهای مقابله با آن (تغییرات زندگی، فرسودگی، منابع موجود برای مقابله)، سلامت روانی، سازگاری با فرهنگهای موجود و تغییرات وابسته به نوسازی، تعامل نظامهای خانوادگی، روابط میان اشخاص و محیط او (جو اجتماعی، حمایتهای اجتماعی)، فرایندهای شناختی وابسته به اختلالهای رفتاری، سطح کنترل شخصی (کارایی شخصی یا خودکفایی) و… توجه میکنند. تمامی این موارد مستلزم آن است که روانشناسان همواره از ابزارهای اختصاصی سنجش، آگاهی به دست آورند.
در ادامه این مقالات نگاهی خواهیم داشت به برخی از آزمونهای شخصیت و این آزمونها را از نظر پیشینهشان و ویژگیهای روانسنجی بررسی خواهیم کرد.
برگرفته از:
فتحیآشتیانی، ع. (1396). آزمونهای روانشناختی، ارزشیابی شخصیت و سلامت روانی (جلد1). تهران: نشر بعثت.ارکی تایپ ها،